زندگی قرآنی

بیان نکات ناب و کاربردی برای نفس کشیدن در هوای پاک قرآنی

زندگی قرآنی

بیان نکات ناب و کاربردی برای نفس کشیدن در هوای پاک قرآنی

برای نورانی شدن راهی جز مراجعه به مرکز نور نداریم که همان قرآن کریم است. آشنایی با زندگی علمایی که در خدمت قرآن بودند و از نور آن فیض ها بردند برای ما راه گشاست. سعی داریم در این وبلاگ مطالبی مرتبط با قرآن و قرآنیان در اختیار عموم علاقه مندان قرار دهیم انشاءالله که مفید باشد.

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

داستان اختلاف دو هوو در قرآن

در آیه 3 سوره‌ی تحریم به این موضوع اشاره شده که آن را از تفسیر نمونه بیان می‌کنیم:

پیامبر ص گاه که نزد" زینب بنت جحش" (یکى از همسرانش) مى‏رفت زینب او را نگاه مى‏داشت و از عسلى که تهیه کرده بود خدمت پیامبر ص مى‏آورد، این سخن به گوش" عایشه" رسید، و بر او گران آمد، مى‏گوید: من با" حفصه" (یکى دیگر از همسران پیامبر ص) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر ص نزد یکى از ما آمد فورا بگوئیم آیا صمغ" مغافیر" خورده‏اى؟! (" مغافیر" صمغى بود که یکى از درختان حجاز به نام" عرفط" (بر وزن هرمز) تراوش مى‏کرد و بوى نامناسبى داشت) و پیامبر ص مقید بود که هرگز بوى نامناسبى از دهان یا لباسش شنیده نشود بلکه به عکس اصرار داشت همیشه خوشبو و معطر باشد! به این ترتیب روزى پیامبر ص نزد" حفصه" آمد، او این سخن را به پیامبر ص گفت، حضرت فرمود: من" مغافیر" نخورده‏ام، بلکه عسلى نزد زینب بنت جحش نوشیدم، و من سوگند یاد مى‏کنم که دیگر از آن عسل ننوشم (نکند زنبور آن عسل روى گیاه نامناسبى و احتمالا مغافیر نشسته باشد) ولى این سخن را به کسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و به گویند چرا پیامبرغذاى حلالى را بر خود تحریم کرده؟ و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیت کنند، و یا به گوش زینب برسد و او دل‏شکسته شود).

ولى سرانجام او این راز را افشا کرد، و بعدا معلوم شد اصل این قضیه توطئه‏اى بوده است، پیامبر ص سخت ناراحت شد و آیات فوق نازل گشت و ماجرا را چنان پایان داد که دیگر این گونه کارها در درون خانه پیامبر ص تکرار نشود)

در بعضى از روایات نیز آمده است که پیامبر ص بعد از این ماجرا یک ماه از همسران خود کناره‏گیرى کرد و حتى شایعه تصمیم آن حضرت ص نسبت به طلاق آنها منتشر شد، به طورى که سخت به وحشت افتادند و از کار خود پشیمان شدند.

*** تفسیر: سرزنش شدید نسبت به بعضى از همسران پیامبر (ص)

بدون شک مرد بزرگى همچون پیغمبر اسلام ص تنها به خودش تعلق ندارد، بلکه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشریت متعلق است، بنا بر این اگر در داخل خانه او توطئه‏هایى بر ضد وى، هر چند به ظاهر کوچک و ناچیز، انجام گیرد نباید به سادگى از کنار آن گذشت، حیثیت او نباید نعوذ باللَّه بازیچه دست این و آن گردد، و اگر چنین برنامه‏اى پیش آید باید با قاطعیت با آن‏ برخورد کرد.

آیات فوق در حقیقت قاطعیتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنین حادثه‏اى، و براى حفظ حیثیت پیامبرش.

نخست روى سخن را به خود پیامبر ص کرده مى‏گوید:" اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود تحریم مى‏کنى"؟! (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ‏).

معلوم است که این تحریم، تحریم شرعى نبود، بلکه به طورى که از آیات بعد استفاده مى‏شود سوگندى از ناحیه پیامبر ص یاد شده بود و مى‏دانیم که قسم خوردن بر ترک بعضى از مباحات گناهى ندارد.

بنا بر این جمله" لِمَ تُحَرِّمُ‏" (چرا بر خود تحریم مى‏کنى؟) به عنوان عتاب و سرزنش نیست بلکه نوعى دلسوزى و شفقت است.

درست مثل این که ما به کسى که زحمت زیاد براى تحصیل درآمد مى‏کشد و خود از آن بهره چندانى نمى‏گیرد، مى‏گوئیم چرا اینقدر به خود زحمت مى‏دهى، و از نتیجه این زحمت بهره نمى‏گیرى؟.

سپس در پایان آیه مى‏افزاید:" خداوند غفور و رحیم است" (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏).

این عفو و رحمت نسبت به همسرانى است که موجبات آن حادثه را فراهم کردند که اگر راستى توبه کنند مشمول آن خواهند بود، یا اشاره به این است که اولى این بود که پیامبر ص چنین سوگندى یاد نمى‏کرد کارى که احتمالا موجب جرأت و جسارت بعضى از همسران حضرت ص مى‏شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۱
مهدی ابراهیمی

خاطره آیت الله بهلول از مادرش

ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.

کاروان دار گفت: بی‌بی! دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم.آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم.

مادرم گفت: نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.

کاروان‌دار گفت نه مادر.الان نگه نمی‌دارم.

مادرم گفت: نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم.مادرم گفت: بگذار و برو.

من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟

من هستم و مادرم. دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند.

ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهیی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.

لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد.

در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید.

کنار جاده ایستاد و گفت بی‌بی کجا می‌روی؟

مادرم گفت: گناباد. او گفت ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو.

یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم.

سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.

مادرم گفت من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم ماد بلند شو برویم.خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت!

آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم.

در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم.

(حریم نامحرمان/ حسینی)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۰۹
مهدی ابراهیمی

🌙از سحر خیزی من بوده است
امام مواظبت خاصی به نماز شب داشتند. حاج آقا مصطفی نقل می کردند که امام فرموده
اگر به مطالبی رسیده ام از سحرخیزی من بوده است. خودم شنیدم که ایشان به بعضی از شاگردانشان از
جمله آقای شیخ مجتبی تهرانی می فرموده سحرخیزی را از دست ندهید.
روش سالیان دراز امام این بود که
یک ساعت یا بیشتر مانده به اذان صبح بیدار می شدند سماور را روشن نموده چای درست می کردند و تا
طلوع آفتاب مشغول عبادت می شدند. پس از طلوع آفتاب قدری می خوابیدند و بعد صبحانه می خوردند. من
از همه نزدیکان امام شنیده ام که هیچ وقت به یاد ندارند که نماز شب امام ترک شده باشد.
به نقل از: آیت الله شهید محلاتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۰۰
مهدی ابراهیمی

تفاوت جالب انسانها

انسان های بزرگ در باره عقاید سخن می گویند
انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند
انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

**********


انسان های بزرگ درد دیگران را دارند

انسان های متوسط درد خودشان را دارند

انسان های کوچک بی دردند

**********


انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

***********


انسان های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند

انسان های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
انسان های کوچک به دنبال کسب سواد هستند


***********


انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
انسان های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

***********


انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
انسان های کوچک مسئله ندارند


***********


انسان های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند

انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

انسان های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۰۳
مهدی ابراهیمی

جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند ..

مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:

– یا علی ! سؤالی دارم . علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:
– اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟
امام در پاسخ آن مرد فرمود : بپرس !

مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید : علم بهتر است یا ثروت ؟

حضرت علی فرمود: علم بهتر است؛
زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی . نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد ، و امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است ، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست ، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید :

– یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود ؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد .

حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت : حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت !

کسانی که صدایش را شنیده بودند ، پوزخندی زدند . مرد ، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد : یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟

امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.

همهمه‌ای در میان مردم افتاد ؛ چه خبر است امروز !

چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟

نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌ واردها دوخته می‌شد..

در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود ، پرسید :

– یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟

امام فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند ، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است .

سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت ..

همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌ زده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:

یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟

امام در حالی که تبسمی بر لب داشت ، فرمود : علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند ، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود .

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود ، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به رو به‌ رو چشم دوخت ..

مردم که فکر نمی‌ کردند دیگر کسی چیزی بپرسد ، سرهایشان را برگرداندند ، که در این هنگام مرد پرسید :

– یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟

نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای حضرت علی مردم به خود آمدند :
علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند ، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند ، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌ اند . فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان ، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند.

هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند ، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم .

کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۲۲
مهدی ابراهیمی

مرز انسانیت

جر و بحث با همسر از نگاه آیت الله بهجت(رحمه الله):

در رابطه ی خانوادگی جروبحث باید به طور کلی کنار گذاشته شود. چرا هیچ ثمره ای ندارد. طبیعت هر حیوانی برخورد کردن را اقتضا می کند که اگر آن یک شاخ زد این هم دوتا شاخ بزند! انسانیت از آنجا شروع می‌شود که نزند.

(توصیه هایی از آیت الله بهجت برای زندگی بهتر)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۰۶
مهدی ابراهیمی

حکایتی لطیف و شنیدنی از ویژگی های اخلاقی مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی (اعلی الله مقامه)

آیت الله مروج ایشان می فرمایند: من خودم از مرحوم سید نشنیده بودم ولی کسی برایم نقل کرد: یک وقت از «آسید ابوالحسن» پرسیدم:

چه کار کردید که به این مقام و موقعیت رسیدید؟! (منظورم کارهای مخصوص بود، مانند: أذکار و أوراد و امثال این کارها).

فرمود: هیچ کاری نکردم!

اصرار کردم!

فرمود: چیزیکه به ذهنم می رسد، این است، اگرچه امکان دارد بخندید!

روزی پیش از آنکه به درس بروم، ماست خریدم و گذاشتم جلو پنجره تا وقتیکه از درس برمی گردم قدری خنک شده باشد.

از درس برگشتم، دیدم ظرف ماست خالی است!

با اینکه در و پنجره بسته بوده است!!

روز دوم و سوم بر همین منوال گذشت!

تا آنکه روز چهارم، تصمیم گرفتم در «حجره» بمانم تا راز قضیّه را کشف کنم!

دیدم: گربه ای از سوراخ حجره، با بچه ای به دندان، وارد اتاق شد.

چون نمی توانست، مستقیم از ظرف ماست بخورد، بچه اش را داخل ظرف ماست می گذاشت! بعد بچه را بیرون آورده، می لیسید!

وقتی این صحنه را دیدم، گفتم: باید ببینم جای این گربه کجاست؟!

او را دنبال کردم، دیدم رفته گوشه ی خلوتی خوابیده و پنج، شش تا بچه گربه هم دورش افتاده و شیر می خورند!

دلم به حال این حیوان سوخت!

تصمیم گرفتم همان روش را ادامه دهم!

هر روز کاسه ای ماست می گرفتم و در همان جا می گذاشتم!

تا اینکه بچه ها بزرگ شدند و آن گربه هم دیگر نیامد.

من این کار را کرده ام، اگر مقامی هست، ممکن است، خداوند به خاطر همان کار داده باشد!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۴۸
مهدی ابراهیمی

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۳۹
مهدی ابراهیمی

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۳۹
مهدی ابراهیمی